مثنوی زیبایی در سوگ آیت الله سید مجتبی موسوی لاری
راشد انصاری شاعر نام آشنای دیده بانی مثنوی زیبایی در سوگ آیت الله سید مجتبی موسوی لاری سروده است:
بار دیگر دیده ام زاری کند / اشک ماتم از قلم جاری کند
صبح شنبه غصه بر دل چیره شد / پیش چشم لار دنیا تیره شد
آسمان شد نیلی و ابری کبود… / جای باران، غصه بر دلها سرود
چشمه ها در کوه غم خشکیده شد / سبزه از لوح چمن برچیده شد
در گلو جای نفس، ماتم گرفت / خانه دل در عروجش غم گرفت
دور تابوتش خلایق حلقه وار / گریه می کردند با هم زار زار
او که رفت و شادی از دل ها ربود / راستی آن پیر روشنگر که بود؟
آسمان اندیش و اهل روشنی / فارغ از افسون دنیای دنی
مرد ایمان بود و مردم دار بود / مرد میدان جهاد و کار بود
مطلع یک صبح آگاهانه بود / هم حقیقت بود و هم افسانه بود
کاش فرصت داشت اینجا بیشتر / لااقل تا صبح فردا بیشتر
یک جهان فضل و کمال و علم بود / هفت نه، هفتاد دریا حلم بود
خوانده ایم از او «معاد» و «عدل» را / هم «نبوت» را و روح فضل را
«حق شناسی» را از او آموختیم / یک جهان از هجرت او سوختیم
از نگاهش سر آن جویا شدم / کودکانه گفت بی بابا شدم
آه، آن یار و پناه بی کسان / با ستاره دیدمش در کهکشان